کلبه عشق

بروید با هم بسازید....

کلبه عشق

بروید با هم بسازید....

کلبه عشق

وقتی که تو هستی و کنارم نَفَسَت هست...

آخرین مطالب

خواستگاری-کار زن بیرون از منزل

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۳۷ ق.ظ
یا لطیف

اومده بودن خونمون خواستگاری. رفتیم توی اتاق برای صحبت های اولیه. خجالت نمیکشیدم. میدونستم اگه بخوام به خجالت فکر کنم اوضاع از دستم در میره. منتظر بودم شروع کنه. چند دقیقه ای گذشت اما همچنان سکوت حاکم بود.... زیر چشمی نگاهش کردم. سرش رو انداخته بود پایین!
سکوتش معنی شرم و حیا می داد و همین باعث شد یاد خجالت کشیدن بیفتم! یکدفعه صورتم سرخ شد از خجالت، با خودم گفتم آخه مرد هم انقدر خجالتی؟! پس چرا قبلی ها اینطور نبودن؟!! خلاصه اولین امتیاز مثبت رو تو دلم بهش دادم.
صدای پدرها از سالن پذیرایی شنیده شد. بابای ایشون داشت میگفت تا بخوان شروع کنن یک ساعتی طول میکشه! :$
چه خوب پسرش رو میشناخت... :)

مدتی گذشت و از شدت سکوت بر شرمندگی من اضافه میشد که بالاخره تصمیم گرفت شروع کنه.
بسم الله گفت و از من خواست شروع کننده باشم. منم مثل همیشه توپ رو انداختم تو زمین خود طرف!
به نظرم چون همدیگه رو میشناختیم حرف ها تکراری بود! اما از اینکه ایشون به جزئی ترین مسائل توجه داشت و به شناخت قبلی اکتفا نمیکرد شگفت زده شده بودم.
مثلا نوع پوشش و جنس لباس، مسائل مالی زن،صله ارحام با اقوام،کار و ادامه تحصیل من و خودش و...!
تجربه های قبلی باعث شده بود زیاد کوتاه نیام و واقعا نظرم رو بدم! ایشون هم با منطق و دلیل جوابم رو میدادند.

برای کار بیرون از خونه گفت: من مخالفتی ندارم. اما به شرطی که به وظایف همسرداری و مادری لطمه وارد نشه.
موافق بودم. اما با خودم میگفتم میشه همه رو با هم جمع کرد و به هیچ کدوم لطمه نزد. بنابراین با اعتماد به نفس کامل گفتم بسیار خب مشکلی نیست. از نظر من میشه هم بیرون از خونه کار کرد و هم همسری و مادری کرد.
سکوت کرد و شاید هم لبخند زد. نگاهش نمیکردم اما متوجه معنای سکوتش بودم که میگفت جوجه را آخر پاییز می شمارند!
...

بعد از ازدواجمون در جایی مشغول به کار شدم. محیطش مناسب خانم ها بود و از این لحاظ مشکلی نداشتم. کارش هم خوب بود، به معنویت نداشته ام اضافه میکرد! اما واقعا سخت شده بود. نه میتوانستم به کارم مثل سایر همکاران که مجرد بودند برسم و نه خانه داری ام رو تکمیل کنم. با خودم میگفتم مدتی که بگذره درست میشه و راه میفتم اما نشد! جناب شوهر چیزی نمیگفت اما از سردرگمی من پیدا بود که فهمیده خسته شدم. برای همین هم یکروز به صورت جدی ازم پرسید برای چی داری میری سرکار؟ اگر به خاطر پولشه که الحمدلله دستمون به دهنمون میرسه،اگه به خاطر یادگیری مطالبه که با مطالعه هم میتونی بهشون برسی، اگر هم به خاطر فعالیت فرهنگیه یا تو خونه حوصله ات سر میره برو تو جمع دوستانت و مثل گذشته فعال باش!
با خودم فکر کردم دلیلم برای کار همه این موارد رو شامل میشه، بنابراین بهتر دیدم انقدر خودم و آقام رو اذیت نکنم. بی خیال کار شدم. خوب هم که فکر میکنم با وجود بچه و این همه کار دیگه نمیشه کار دوم برگزید. چه کاریه؟ آدم وظیفه اش که همسر داری و مادری هست رو بذاره حاشیه،کار بیرون رو بذاره اصل!
اما نکته مهمی که باید دقت داشت اینه:
 آقایون! لطفا زیرک باشید و فورا با کار کردن خانم هاتون مخالفت نکنید! اجازه بدید خودشون به نتیجه برسند وگرنه بهتون اطمینان میدم همیشه این حس رو دارند که یک چیزی تو زندگیشون کمه. اما اگر با شرط لطمه نخوردن به زندگی تون اجازه کار رو دادید خود خانم ها متوجه سختی شرایط خواهند شد.... (تبصره: در صورتی که خانم دغدغه ی دین داری و همسر و فرزند رو داشته باشه این موضوع جواب میده!)
 خانم ها! برای اینکه حوصله تون سر نره، شغل خانگی مناسب ترین کار و سرگرمیه، همچنین بودن در جمع دوستان...
۹۳/۱۲/۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه چ م ر ا ن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">